معنای زندگی

انسان موجودی است کمال گرا وهدفمند واز بیهودگی و بی هدفی گریزان است. اگر انسان درزندگی خود احساس بی معنایی و بی هدفی کند زندگی برایش ارزشی ندارد هر چند تمام امکانات زندگی برایش فراهم باشد .«علت نارضایتی و سرد شدن زندگی ، ناکامی در رفاه نیست ، زندگی ساده حتی سخت را می توان دوست داشت وراضی بود ، اگر معنای زندگی را درک کرده باشیم . آنچه موجب بن بست در زندگی و نامیدی از زندگی است ؛ ناکامی در معنا است .»[1] نه نرسیدن به رفاه هرچه بیشتر .

زندگی دارای دو بخش «مواد»و «معنا» است مواد زندگی تغییر پذ یر ونابود شدنی است، اما معنای زندگی ، جاودانه ، پایدار و فنا ناپذیر است . همان گونه که روح انسان ،فنا نا پذ یر است. معنا در زندگی می تواند چند حالت داشته باشد ، یک نوع آن فقدان معنا برای کسانی است که از آغاز برای حیات معنایی نمی یابند و زندگی را هیچ وپوچ می شمارند . نمی دانند برای چه به دنیا آمده اند و برای چه زندگی می کنند وبرای آفرینش هدفی قائل  نیستند.

در حالت دوم ؛«ناتمام بودن معنا» برای کسانی است که برای زندگی معنایی در نظر دارند ولی وقتی به آن می رسند آن را بی ارزش می یابند . این وضعیت هنگامی رخ می دهد که معنای انتخاب شده برای زندگی قادر به توجیه فلسفه حیات و مرگ نباشد .گروه اول در همان آغاز زندگی دچار نا امیدی و سرخوردگی می شوند . گروه سوم در نیمه راه زندگی ، چون «معنای نا تمام» در اغاز تولید حرکت ونشاط می کند ، اما پس از آشکار شدن بی ارزشی آن ، موجب نا امیدی وسر خودگی می شود. آنچه می خواهد فلسفه زندگی را معنا کند باید خود فرا تر از زندگی و ارزشمند تر از آن باشد که انسان به خاطر آن تلاش کند وحتی بمیرد. درغیر این صورت در زندگی زیان می بیند و دچار «خسران »[2] می شود.

دنیا مقطعی از زندگی است که به لحاظ زمان ، بخش ناچیزی از حیات انسانی را تشکیل می دهد، چند صباحی در این دنیا زندگی می کنیم و حیات جاوید ما در سرای دیگر است .این دنیا برای انسان و در جهت خدمت  به انسان آفریده شده است. «َإنَّ الدُّنيَا خُلِقَت لَكُم وَ أنتُم خُلِقتُم لِلآخِرَةِ» ؛همانا دنیا برای شما است و شما برای آخرت آفریده شده اید .[3]همچنین دنیا مزرعه آخرت است و این دنیا بستر حیات است نه هدف حیات ؛« الدنیا مزرعه الاخره »[4]کسانی که معنای زندگی خود را دنیا قرار داده اند با کسب دنیا خشنود می شوند مانند کودکی که با دانه ای شکلات ،در پوست خود نمی گنجد. ؛«  وَ فَرِحُوا بِالحَیوهِ الدنیا وَ ما الحیَوهُ الدّنیا فی الاخِرَهِ اِلاقَلیل»[5] .آنچه می خواهد معنای زندگی با شد باید حتما از دو ویژگی برخوردار باشد ؛ ارزشمندی و پایداری ،متاسفانه اغلب انسانها معنا وهدف زندگی را جز در بهتر خوردن وبیشتر لذت بردن نمی دانند ، ابن معنا نمی تواند انسان کمال گرا را راضی کند ، برای همین هر چه تلاش می کند کمتر ارضا می شود واز معنای واقعی زندگی دورتر می شود وبه نارضایتی اش افزوده می شود.آن معنایی می تواند رضایت بخش وارزشمند باشد که بر اساس شناخت صحیح صورت بگیرد وقتی شناخت صحیح باشد آن وقت معنی واقعی حیات را یافته ایم و زندگی معنا پیدا می کند وقتی معنای زندگی خدا باشد ، انسان به خاطر خدا زندگی می کند ، به خاطر او تلاش می کند وبرای رسیدن به او همه سختی ها را تحمل می کند . وقتی خدا معنای زندگی شد انسان می داند چرا زنده است ، چرا زندگی می کند و سرانجامش چه خواهد بود ، وبدین سان از حیرت و سرگشتی در می آید چون برای عالی ترین و بلکه تنها مفهوم حیات زندگی می کند.       

                                                                                                                      

 

                                                                                                  تلخیص ؛ خانم امیری پور

 

[1] . پسندیده ، عباس ، رضایت از زندگی ، ناشر ؛دارالحدیث ،قم،یازدهم ،1391،

[2] . إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ،عصر ،2

[3] . رسول الله (ص) ؛ ری شهری ، میزان الحکمه، ج4 ؛ ص 1692

[4] . رسول الله (ص) ؛ همان ،ص 1691

[5] . رعد ،26

موضوعات: بدون موضوع, سبک زندگی  لینک ثابت