حوزه علمیه بنت الرسول(س)الشتر






اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



آمار

  • امروز: 0
  • دیروز: 0
  • 7 روز قبل: 0
  • 1 ماه قبل: 2
  • کل بازدیدها: 651


خدیجه مظهر وفا ...

 

به نام خدا 

 

 

چهار «زن» در میان تمام بانوان برجسته جهان، از آغاز تا انجام و در بین قهرمانان راستین تاریخ، به خاطر ویژگی های خاص خود در صدرند.(۱) یکی از آن چهار زن، «خدیجه کبری» است. خدیجه ای که از آغاز بعثت و هنگامی که پیامبر اسلام صلی الله علیه واله مسئله وحی را برای او بازگو کرد، به وی صادقانه گروید و در راه این ایمان، تمامی دارایی و راحتی و رفاهش را بذل کرد و پیوسته تا واپسین دم زندگی و آخرین نفس نیز آن چه در امکان داشت، نثار پیامبر صلی الله علیه واله و گسترش اسلام کرد.
پدر او: خو يلد بن عبد الغري بن قُصَي بن كلاب است.
مادر او: فاطمه دختر زائده بن أصَم است.
تولد: سال ۶۸ پيش از هجرت
لقب: طاهره
وفات: در ماه رمضان سال دهم بعثت و پس از سه روز بعد از وفات ابوطالب است.

پشتیبان بزرگ اسلام
این بانوی با اخلاص، در تکوین بنای اسلام و پیشبرد آن با بهره گیری از ثروت سرشار و موقعیت و جایگاه عظیمش در دنیای آن روز، سهم به سزایی دارد، تا آنجا که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله درباره اش فرموده است:
«ما قام الاسلام الاّ بسیف علیّ و مال خدیجة؛ اسلام پا نگرفت مگر به شمشیر علی و ثروت خدیجه».(۲)
وی در لحظات آغازین «بعثت» و سنگینی نزول وحی - که برای پیامبر صلی الله علیه واله دورانی بسیار سخت و بحرانی بود - در تأمین آرامش و امنیت خاطر او سخت می کوشید. با ایثار خالصانه ترین دوستی ها و جانفشانی های یک همسر، طعم شیرین محبت های یک مادر را - مادری که از فرزند در قبال حمله هر نوع دشمنی و تهدید هر خطری دفاع و حمایت می کند- بدو می چشانید.

« بنت الشاطی»- بانوی دانشمند و نویسنده توانای مصری - می گوید:
«آیا هیچ همسری را تاب آن هست که چون «خدیجه» دعوت تاریخی پیامبر صلی الله علیه واله را از صمیم دل و سویدای جان و با ایمانی نیرومند بدون یک ذرّه تردید و شک در صدق پیامش، بپذیرد و به استقبالش رود، با این یقین محکم که خداوند او را هیچ گاه خوار نخواهد ساخت؟ آیا در توان هیچ بانویی جز «خدیجه» با آن همه ثروت بی حساب و بخشش های فراوان هست که در اوج رفاه و آسایش، به نعمت و عزّت و شوکت شاهانه پشت کند تا در تیره ترین ایام سختی در کنار همسرش بایستد و با او در سخت ترین نوع شکنجه و آزار به پاس وفادار ماندن به ایمانش، شرکت کند؟!

بعید است که چنین باشد! بلکه او یگانه بانویی است که تمام امکاناتش را برای یاری پیامبر صلی الله علیه واله و تأمین اعتماد 

به خدا سوگند که هرگز بهتر از او نصیبم نشده! وی هنگامی به من گروید که دیگران تکفیرم کردند و هنگامی مرا تصدیق کرد که دیگران به تکذبیم پرداختند و هنگامی با دارایی اش به یاری من شتافت که دیگران محرومم ساختند. و خداوند از او، نه از زنی دیگر، به من فرزند عنایت کرد
و آرامش و سلامت او به کار گرفت.»(۳)

و باز «بنت الشاطی» می نویسد:
«خدیجه سلام الله علیها در سنینی نبود که تحمل رنج و سختی بر او آسان باشد و از کسانی نبود که در جریان زندگی با ننگی معیشت، محرومیت ها و تلخ کامی ها بار آمده و خو گرفته باشد. اما او، با وجود کهولت، راضی شد سختی هایی را که در اثر محاصره شدن «بنی هاشم» در «شعب ابی طالب» از طرف قریش تحمیل شد، تا سر حدّ مرگ تحمّل کند.»(۴)
آری، در آن ایام این بانوی بزرگ پا به مرز ۶۵ سالگی می گذاشت ولی علی رغم این فرسودگی و ضعف، بدون ذرّه‌ای تردید همچنان در کنار محمد صلی الله علیه واله و یاران اندکش صبر پیشه می ساخت و با آنان همگام شد و در این همگامی از خانه، مال و همه چیز خود با طیب خاطر و روحی آرام و مطمئن دست برداشت.(۵)

مقام والای بانوی اسلام 

عظمت خدیجه کبری سلام الله علیها نزد خدای متعال و کروبیان به قدری والا بود که در همان سال های نخست بعثت که حادثه «معراج» پیش آمد، خدیجه سلام الله علیها مخاطب سلام الهی قرار گرفت.
از زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه واله روایت است که: در شب معراج، هنگام بازگشت از آن سفر آسمانی، به جبرئیل گفتم: آیا حاجت و کاری نداری؟ گفت: چرا؛ حاجتم این است که از سوی خدا و از طرف من به خدیجه سلام برسانی.
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه واله سلام خدا و جبرئیل را برای خدیجه سلام الله علیها نقل کرد، وی گفت: «خداوند، خود سلام است، سلام از اوست و سلام به او باز می گردد و بر جبرئیل هم سلام باد.»(۱۳)

خدیجه سلام الله علیها، ۲۵ سال با رسول خدا صلی الله علیه واله زیست و در دل و جان آن حضرت جای داشت و هیچ زنی چون او محبوب و مورد احترام پیامبر صلی الله علیه واله نبود. امروز در دل شهر مکه، در قبرستان ابوطالب که به «مقبره معلّا» هم معروف است، قبر این بانوی بزرگوار قرار دارد و شیفتگان آن بانو و علاقه مندان حضرت ابوطالب، کنار این قبرستان می ایستند و از آن دو مومن راستین یاد می کنند. یادشان گرامی باد.

 پی نوشت:
۱) پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: «خدای عزّ و جلّ از زنان عالم چهار زن را برگزید؛ مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه علیهنّ السّلام». قاموس الرّجال، شوشتری، ج ۱۰، ص ۴۳۰.
۲) مناقب خدیجة الکبری، مقدمه، ص ۳.
۳) زینب بانوی قهرمان کربلا، بنت الشاطی (ترجمه)، ص ۲۱.
۴) همان.
۵) شایان توجه است که مصارف و آذوقه مسلمانان در طول سال های محاصره، به عهده خدیجه سلام الله علیها بود؛ به نحوی که هر از چند گاهی دامادش ابوالعاص، مایحتاج آنان را بر شترها بار کرده و به محضر پیامبر صلی الله علیه وآله و خدیجه سلام الله علیها می رساند. (ریاحین الشریعه، ج۲، ص ۲۱۱)
6) سفینة البحار، ج۱، ص ۳۷۹ و بحارالانوار، ج۱۶، ص ۸۰۷ و ۱۱.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1397-03-04] [ 02:43:00 ب.ظ ]

سبک زندگی ...

معنای زندگی

انسان موجودی است کمال گرا وهدفمند واز بیهودگی و بی هدفی گریزان است. اگر انسان درزندگی خود احساس بی معنایی و بی هدفی کند زندگی برایش ارزشی ندارد هر چند تمام امکانات زندگی برایش فراهم باشد .«علت نارضایتی و سرد شدن زندگی ، ناکامی در رفاه نیست ، زندگی ساده حتی سخت را می توان دوست داشت وراضی بود ، اگر معنای زندگی را درک کرده باشیم . آنچه موجب بن بست در زندگی و نامیدی از زندگی است ؛ ناکامی در معنا است .»[1] نه نرسیدن به رفاه هرچه بیشتر .

زندگی دارای دو بخش «مواد»و «معنا» است مواد زندگی تغییر پذ یر ونابود شدنی است، اما معنای زندگی ، جاودانه ، پایدار و فنا ناپذیر است . همان گونه که روح انسان ،فنا نا پذ یر است. معنا در زندگی می تواند چند حالت داشته باشد ، یک نوع آن فقدان معنا برای کسانی است که از آغاز برای حیات معنایی نمی یابند و زندگی را هیچ وپوچ می شمارند . نمی دانند برای چه به دنیا آمده اند و برای چه زندگی می کنند وبرای آفرینش هدفی قائل  نیستند.

در حالت دوم ؛«ناتمام بودن معنا» برای کسانی است که برای زندگی معنایی در نظر دارند ولی وقتی به آن می رسند آن را بی ارزش می یابند . این وضعیت هنگامی رخ می دهد که معنای انتخاب شده برای زندگی قادر به توجیه فلسفه حیات و مرگ نباشد .گروه اول در همان آغاز زندگی دچار نا امیدی و سرخوردگی می شوند . گروه سوم در نیمه راه زندگی ، چون «معنای نا تمام» در اغاز تولید حرکت ونشاط می کند ، اما پس از آشکار شدن بی ارزشی آن ، موجب نا امیدی وسر خودگی می شود. آنچه می خواهد فلسفه زندگی را معنا کند باید خود فرا تر از زندگی و ارزشمند تر از آن باشد که انسان به خاطر آن تلاش کند وحتی بمیرد. درغیر این صورت در زندگی زیان می بیند و دچار «خسران »[2] می شود.

دنیا مقطعی از زندگی است که به لحاظ زمان ، بخش ناچیزی از حیات انسانی را تشکیل می دهد، چند صباحی در این دنیا زندگی می کنیم و حیات جاوید ما در سرای دیگر است .این دنیا برای انسان و در جهت خدمت  به انسان آفریده شده است. «َإنَّ الدُّنيَا خُلِقَت لَكُم وَ أنتُم خُلِقتُم لِلآخِرَةِ» ؛همانا دنیا برای شما است و شما برای آخرت آفریده شده اید .[3]همچنین دنیا مزرعه آخرت است و این دنیا بستر حیات است نه هدف حیات ؛« الدنیا مزرعه الاخره »[4]کسانی که معنای زندگی خود را دنیا قرار داده اند با کسب دنیا خشنود می شوند مانند کودکی که با دانه ای شکلات ،در پوست خود نمی گنجد. ؛«  وَ فَرِحُوا بِالحَیوهِ الدنیا وَ ما الحیَوهُ الدّنیا فی الاخِرَهِ اِلاقَلیل»[5] .آنچه می خواهد معنای زندگی با شد باید حتما از دو ویژگی برخوردار باشد ؛ ارزشمندی و پایداری ،متاسفانه اغلب انسانها معنا وهدف زندگی را جز در بهتر خوردن وبیشتر لذت بردن نمی دانند ، ابن معنا نمی تواند انسان کمال گرا را راضی کند ، برای همین هر چه تلاش می کند کمتر ارضا می شود واز معنای واقعی زندگی دورتر می شود وبه نارضایتی اش افزوده می شود.آن معنایی می تواند رضایت بخش وارزشمند باشد که بر اساس شناخت صحیح صورت بگیرد وقتی شناخت صحیح باشد آن وقت معنی واقعی حیات را یافته ایم و زندگی معنا پیدا می کند وقتی معنای زندگی خدا باشد ، انسان به خاطر خدا زندگی می کند ، به خاطر او تلاش می کند وبرای رسیدن به او همه سختی ها را تحمل می کند . وقتی خدا معنای زندگی شد انسان می داند چرا زنده است ، چرا زندگی می کند و سرانجامش چه خواهد بود ، وبدین سان از حیرت و سرگشتی در می آید چون برای عالی ترین و بلکه تنها مفهوم حیات زندگی می کند.       

                                                                                                                      

 

                                                                                                  تلخیص ؛ خانم امیری پور

 

[1] . پسندیده ، عباس ، رضایت از زندگی ، ناشر ؛دارالحدیث ،قم،یازدهم ،1391،

[2] . إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ،عصر ،2

[3] . رسول الله (ص) ؛ ری شهری ، میزان الحکمه، ج4 ؛ ص 1692

[4] . رسول الله (ص) ؛ همان ،ص 1691

[5] . رعد ،26

موضوعات: بدون موضوع, سبک زندگی  لینک ثابت
[دوشنبه 1397-02-10] [ 03:32:00 ب.ظ ]

سبک زندگی ...

به نام خدا 

معنای زندگی

انسان موجودی است کمال گرا وهدفمند واز بیهودگی و بی هدفی گریزان است. اگر انسان درزندگی خود احساس بی معنایی و بی هدفی کند زندگی برایش ارزشی ندارد هر چند تمام امکانات زندگی برایش فراهم باشد .«علت نارضایتی و سرد شدن زندگی ، ناکامی در رفاه نیست ، زندگی ساده حتی سخت را می توان دوست داشت وراضی بود ، اگر معنای زندگی را درک کرده باشیم . آنچه موجب بن بست در زندگی و نامیدی از زندگی است ؛ ناکامی در معنا است .»[1] نه نرسیدن به رفاه هرچه بیشتر .

زندگی دارای دو بخش «مواد»و «معنا» است مواد زندگی تغییر پذ یر ونابود شدنی است، اما معنای زندگی ، جاودانه ، پایدار و فنا ناپذیر است . همان گونه که روح انسان ،فنا نا پذ یر است. معنا در زندگی می تواند چند حالت داشته باشد ، یک نوع آن فقدان معنا برای کسانی است که از آغاز برای حیات معنایی نمی یابند و زندگی را هیچ وپوچ می شمارند . نمی دانند برای چه به دنیا آمده اند و برای چه زندگی می کنند وبرای آفرینش هدفی قائل  نیستند.

در حالت دوم ؛«ناتمام بودن معنا» برای کسانی است که برای زندگی معنایی در نظر دارند ولی وقتی به آن می رسند آن را بی ارزش می یابند . این وضعیت هنگامی رخ می دهد که معنای انتخاب شده برای زندگی قادر به توجیه فلسفه حیات و مرگ نباشد .گروه اول در همان آغاز زندگی دچار نا امیدی و سرخوردگی می شوند . گروه سوم در نیمه راه زندگی ، چون «معنای نا تمام» در اغاز تولید حرکت ونشاط می کند ، اما پس از آشکار شدن بی ارزشی آن ، موجب نا امیدی وسر خودگی می شود. آنچه می خواهد فلسفه زندگی را معنا کند باید خود فرا تر از زندگی و ارزشمند تر از آن باشد که انسان به خاطر آن تلاش کند وحتی بمیرد. درغیر این صورت در زندگی زیان می بیند و دچار «خسران »[2] می شود.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:26:00 ب.ظ ]

مراقبات ماه شعبان ...

به نام خدا

شرافت اين ماه

اين ماه براى سالك الى الله بسيار با ارزش است . يكى از شبهاى قدر در اين ماه مى باشد و كسى در آن متولد شده كه خداوند بواسطه او وعده پيروزى به تمامى دوستان ، پيامبران و برگزيدگانش – از زمانى كه پدر ما حضرت آدم (على نبينا و آله و عليه السلام ) در زمين ساكن شده – داده است . و وعده داده ، بوسيله او، بعد از پر شدن زمين از ظلم و جور، آن را پر از قسط و عدل نمايد – كه در جاى خود بطور مفصل به آن خواهيم پرداخت . و از مقام آن همين بس كه ماه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بوده و حضرتش (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: ((شعبان شهرى ؛ رحم الله من اعاننى على شهرى ؛ شعبان ماه من است ، خداوند كسى را كه مرا در ماهم يارى كند، بيامرزد. كسى كه از اين دعوت بزرگ آگاه شود، بايد بكوشد كه از دعوت شدگان اين دعوت گردد. اين جانشين و برادر او اميرالمؤ منين است كه مى فرمايد: ما فاتنى صوم شعبان مذ سمعت منادى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) ينادى فى شعبان ؛ فلن يفوتنى ايام حياتى ان شاء الله ؛ از زمانى كه نداى منادى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را كه براى روزه اين ماه ندا مى كرد شنيدم ، هيچگاه روزه اين ماه را از دست نداده و در تمام عمرم آن را از دست نخواهم داد؛ اگر خدا بخواهد.)) اين درباره روزه اين ماه بود؛ و مى توان كمك به آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) را از جهات ديگر مانند نماز، صدقه ، مناجات و تمام كارهاى خير با روزه اين ماه مقايسه نمود.

مناجات شعبانيه

اين مناجات ، مناجات معروفى است . و اهلش بخاطر آن با ماه شعبان ماءنوس شده و بهمين جهت منتظر و مشتاق اين ماه هستند. اين مناجات شامل مطالب اساسى در مورد چگونگى معامله بندگان با خداى بزرگ بوده و آداب خواستن ، دعا و طلب آمرزش از او را، آنگونه كه شايسته است ، بيان مى كند و استدلالهاى جالب توجهى جهت اميدوار شدن به درگاه خدا كه با مناجات با او مناسب است در بر دارد. و بروشنى ، ملاقات ، نزديكى و ديدن خدا را معنى مى كند و به اين ترتيب شبهه هاى سالك ، شكهاى منكر و وحشت اهل شك را برطرف مى كند. و نيز اشاره اى به شناخت نفس و اين كه شناخت آن باعث شناخت پروردگار است دارد بنابر تفسير بعضى از فرازهاى آن توسط يكى از بزرگان اهل معرفت . تمام كلام اين كه اين مناجات ، از اعمال مهم اين ماه است ؛ و نه تنها ماه ، كه سالك نبايد بعضى از فرازهاى آن را در طول سال ترك كند و در قنوتها و ساير حالهاى عالى خود، خيلى با آن مناجات نمايد و وقتى كه مى گويد: و اءنر اءبصار قلوبنا بضياء نظرها اليك ، حتى تخرق اءبصار القلوب حجب النور، فتصل الى معدن العظمه ، و تصير اءرواحنا معلقه بعز قدسك ؛ و ديدگان قلبهاى ما را با نور نگاه آن به حضرتت روشن بفرما تا آنگاه كه چشمهاى دل پرده ها و مانعهاى نورى را پاره كرده و به معدن بزرگى برسد و روحهاى ما به عزت پاكيت وصل شود. از گفته خود غافل نباشد. و تاءمل كند، آيا قلب او چشم ديدن نور را دارد؟ پرده هاى نورى چيست ؟ و معدن بزرگيى كه در پوشش پرده هاى نورى مى باشد، كدام است ؟ تا بداند چه مى گويد و از پروردگارش چه مى خواهد. چون كسى كه نمى داند از خدا چه مى خواهد نمى توان گفت : فلان چيز را خواسته ؛ بلكه بايد گفت : الفاظى را به زبان آورده است . خداوند در قرآن مى فرمايد: ((اى كسى كه وقتى او را بخوانند، به داد بيچاره رسيده و گرفتارى او را برطرف مى كند.)) و مى فرمايد: ((بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را.)) نيز مى فرمايد: ((از فضل خدا بخواهيد، زيرا خدا با شما مهربان است .)) و نمى فرمايد: الفاظ را بزبان آوريد. بهر حال اين مناجات بزرگى است و يكى از ارمغانهاى آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى باشد كه بزرگى آن را كسى كه قلب سالم و گوش ‍ شنوايى داشته باشد، درك مى كند. و اهل غفلت از درك فوايد و نورهاى آن بى بهره اند.

برای خواندن مطلب بیشتر اینجا کلیک کنید..

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1397-02-03] [ 12:56:00 ب.ظ ]

سرآغاز طلبگی ...
سرآغاز طلبگی

به نام خدا

احتمالا شما هم با اين سوال مواجه شديد که طلبگي شغل است؟ کار است؟ کسوت است؟ اصولا طلبگي جزو کداميک از اين دسته‌ها قرار مي‌گيرد؟ در اين چند مقاله کوتاه قصد داريم در اين باره نکاتي را خدمت شما عرض کنيم. اين مقالات با استمداد از کتاب حجة الاسلام و المسلمين محمد عالم نوري زاده تدوين شده است.

بر طبق تعالیم اسلام، روحانیت سِمَت و مقامی نیست كه در سایه آن روحانیون امتیازات مادی كسب كنند، یا حرفه‏ ای كه نظیر حرفه ای دیگر دسته‏ای آن را پیشه و وسیله امرار معاش خود قرار دهند. روحانیت در اسلام، به معنای آراسته بودن به فضیلت علم و تقوا و مجهز بودن برای انجام یك سلسله وظایف اجتماعی دینی و واجبات كفایی است؛ بی‏ آن‏كه علم و تقوا سرمایه دنیاطلبی گردد. [1]

بر این اساس، شجره‏ نامه صنفی روحانیت، از مسیر عالمان ربانی دوره غیبت به امامان معصوم و از طریق آنها به پیامبران الهی می‏رسد. عالمان ربّانی و مردان خدا، در شمار پدران صنفی طلاب علوم دینی ‏اند. طلبگی، سلسله‏ ای است متصل به عالمان بزرگ، امامان و پیامبران. نسب ‏نامه طلاب، به مردان بزرگ تاریخ منتهی می‏شود و صف طولانی روحانیتِ تاریخ، قافله‏ سالاری مانند نوح علیه‏ السلام و ابراهیم علیه ‏السلام دارد. [2]

روحانیت در اسلام، به معنای آراسته بودن به فضیلت علم و تقوا و مجهز بودن برای انجام یك سلسله وظایف اجتماعی دینی و واجبات كفایی است؛ بی‏آن‏كه علم و تقوا سرمایه دنیاطلبی گردد.طلبه، از نظر صنفی و شغلی از تبار پیامبران است و سلاله نوح علیه‏ السلام، ابراهیم علیه ‏السلام، موسی علیه‏ السلام، عسیی علیه‏ السلام، محمّد صلی‏ الله‏ علیه‏ و ‏آله و وارث علی علیه ‏السلام، فاطمه علیه السلام و حسین علیه‏ السلام، و این، بس افتخارآمیز و مسئولیت آفرین است. نیاكان صنفی طلبه، انبیا و اولیا هستند؛ یعنی وظایفی كه آنها بر دوش داشته‏ اند و خدمتی كه آنها در جامعه انجام می‏داده‏ اند، طلبه، در شرایط امروز، بر عهده گرفته است. پیامبران خدا به واسطه وحی با پیام خدا آشنا شدند، طلبه نیز در دوره تحصیل خود با سخن خدا آشنا می‏شود. پیامبران، مردم را به خدا و تقوا دعوت می‏كردند، و سخن خدا را به مردم انتقال می‏دادند، طلبه نیز همین خدمت اجتماعی را برگزیده است. پیامبران در راه دفاع از دین و تحقق ارزش‏های الهی كوشیدند، وظیفه طلبه نیز همین است.
نه تنها درآمد نقدی طلبه، كه تمام وجود او (تمام دارایی‏های معنوی، توانایی‏ها، استعدادها، و ظرفیت‏هایش) متعلق به امام عصر (عج) است و باید طبق فرمان آن حضرت خرج شود.

پیامبران به تعلیم و تربیت و هدایت مردم پرداختند، طلبه هم در همین مسیر گام برمی دارد، و البته، پیامبران بدون توقع پاداش، در معرض آزار، توهین و تمسخر مردم قرار گرفتند، طلبه هم باید برای این امور آماده باشد. می‏توان گفت كه طلبه، هم‏كار امام زمان (عج) است و دغدغه‏ های آن حضرت، وجود او را نیز فراگرفته است. دغدغه اسلام و كفر، دغدغه حق و باطل، دغدغه جهان اسلام، دغدغه تحقق جامعه ایده ‏آل اسلامی و دغدغه تربیت انسان‏های صالح و مقرّب. می‏توان گفت كه طلبه، سرباز امام زمان (عج) است و نیرویی برای تحقق آرمان‏های آن حضرت؛ یعنی در لشكر فرهنگی حضرت مهدی (عج) مسئولیت خاصی می ‏پذیرد و سنگر خالی‏ای را پر می‏كند و به عنوان عضوی از یك مجموعه ـ كه امام زمان (عج) فرمانده و قافله‏ سالار آن است ـ ادای وظیفه می‏كند. می‏توان گفت كه طلبه سهم امام است؛ یعنی نه تنها درآمد نقدی طلبه، كه تمام وجود او (تمام دارایی‏های معنوی، توانایی‏ها، استعدادها، و ظرفیت ‏هایش) متعلق به امام عصر (عج) است و باید طبق فرمان آن حضرت خرج شود.

منابع:

1. ولایت، رهبری، روحانیت، ص 139.

2. ر. ك: هویت صنفی روحانی.

لباس روحانيت٬ چراها و بايدها.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1397-02-02] [ 12:47:00 ب.ظ ]